مرحوم شیخ محمد حسین زاهد(رحمه الله) ، زاهدی واقعی و عالمی متواضع و مردی الهی بودند و زندگی ایشان خیلی ساده و بدون تکلف و تکبر بود، مردم و طلاب چون میدیدند که مرحوم زاهد علم و عملش یکی است لذا با شوق و اشتیاق خاصی اطراف ایشان جمع میشدند و آن مرحوم به تربیت علمی و عملی آنها میپرداخت. بعضی از علما بودند که فقط تربیت عملی مینمودند و این مثل این است که دیوار کاه گلی را رنگ روغن بزنید، اینفایده ندارد چون بعد از مدتی رنگها جدا شده و میریزد ولی اگر انسان، اول دیوار را روی اصول صحیح خود بنایی کند و بعد سفیدکاری نماید و بعد از آن رنگ روغن بزند، این بیشتر مورد توجه قرار میگیرد.
ایشان با تربیت علمی و عملی خود شاگردان را میساختند ، ایشان یک منزل اجارهای اطراف مسجد امین الدوله بازار تهران داشتند، چون چشم ایشان ضعیف بود صبح تا در منزل میآمدند و میایستادند و یکی از شاگردان میرفت و دست ایشان را میگرفت و برای درس به مسجد جامع میآورد.
آیت الله مجتهدی(رحمه الله) میفرمایند: مرحوم حاج شیخ محمد حسین زاهد (رحمه الله) صبح تا ظهر در بالاخانه مسجد جامع تهران بودند و مردم و بازاریها خدمت ایشان میرسیدند و با کمال حوصله و دقت فراوان، بچهها و جوانان را جمع میکردند و به آنها کتابهای صرف و نحو آموزش میداد از قبیل نصاب الصبیان، جامع المقدمات ، سیوطی، مغنی ، قرآن و مسائل احکام و اخلاق میفرمودند و از کلمات ایشان است به طلبههایی که جوان بودند میفرمودند: « داداش جون اگر از کوچهای میروی که دخترها زیاد هستند، راهت را کج کن و از کوچه دیگری برو تا نگاهت به نامحرم نیفتد» و حتی بازاریها را هم موعظه میکردند و اغلب اوقات که صبحها بازاریها خدمت ایشان میرسیدند، موقع رفتن یک یک آنها را مطابق شخصیت خودش موعظه میفرمودند، مثلا روزی به شخصی فرمودند: « داداش جون شنیدهام پسرت را در مغازه فلان آقا گذاشتهای که شاگردی کند، بچههای آن آقا خوب نیستند، میترسم در فرزندت اثر بد بگذارند و اخلاق و رفتار پسرت را خراب کنند لذا پسرت را هرچه زودتر از آنجا خارج کن.»
یک بار طلبهای حدود سه ماه سر کلاس درس نیامد به ایشان خبر دادند آن طلبه امشب آمده و قیافه ظاهری او کمی تغییر کرده است چون آن طلبه رسیدف ایشان بعد از احوالپرسی و با زبانی نرم و نصایحی پدرانه، او را امر به معروف و نهی از منکر کردند. گاهی هم که طلبهها یا دیگران میآمدند پس از اطلاع از سر و وضع آنها و اگر مثلا پیراهنشان را داخل شلوار قرار داده بودند، میفرمودند: « داداش جون پیراهنت را از داخل شلوار بیرون بیاور ، روی شلوار بینداز.»
مرحوم شیخ محمد حسین زاهد (رحمه الله) مقید به موعظه و منبر بودند لذا منبر ایشان ترک نمیشد و همواره مردم را تربیت کرده و میساختند و در راستای تعلیم و تربیت، صبحهای جمعه نفری یک تومان از طلاب جمع میکردند و طلبهها را پیاده به شهرری میبردند و همان جا ناهار درست میکردند و صبح تا شب برنامه و کلاس و صحبت و اقامه نماز بود و همه را زیر نظر داشتند و آنها را میساختند و غروب همه پیاده برمیگشتند.
ایشان تمام ماه رمضان را در مسجد امین الدوله احیاء میگرفتند که یک شب هم شخصی خواب دیده بود که کسانی که در احیاء شرکت کردهاند موقع خروج از مسجد به هر کدامشان ورقی میدهند که روی آن نوشته است: هذه بَرائَةُ مِنَ النّار « این ورقه برائت و دوری از جهنم است»
حضرت آیت الله مجتهدی (رحمه الله) میفرمایند: برنامه شبهای ایشان این بود که اول شب مقداری قرآن خوانده میشد، بعد من منبر میرفتم، سپس چای میدادند بعد شخصی از ذاکرین با اخلاص امام حسین(علیه السلام) بود به نام سید علی میرهادی دعا میخواند، شبهای جمعه دعای کمیل و شبهای شنبه دعای ابوحمزه و شبهای دیگر دعای افتتاح. مرحوم شیخ محمد حسین زاهد منبر میرفتند و میفرمودند: « خدایا دست ما عقب افتادهها را هم بگیر» و با همین یک کلمه مجلس را منقلب میکردند.
به علت طولانی بودن این قسمت آنرا در چند پُست مینویسیم تا حالت وبلاگی خود را از دست ندهد
زندگینامه حاج شیخ محمد حسین زاهد از زبان آیت الله مجتهدی(قسمت 1)
زندگینامه حاج شیخ محمد حسین زاهد از زبان آیت الله مجتهدی(قسمت3)
زندگینامه حاج شیخ محمد حسین زاهد از زبان آیت الله مجتهدی(قسمت4)